جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, :: 15:6 :: نويسنده : فاطمه
![]()
غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد . . .
خار خندید و به گل گفت : سلام.....
و جوابی نشنید ؛
خار رنجید ولی هیچ نگفت.........
ساعتی چند گذشت ، گل چه زیبا شده بود
دستِ بی رحمی آمد نزدیک. . .
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید
و گل از مرگ رهید !
صبح فردا که رسید. . .
خار با شبنمی از خواب پرید ؛
گل صمیمانه به او گفت :
***سلام ***
گل اگر خار نداشت ،
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر پرنده قفسی تنگ نبود
زندگی ، عشق ، اسارت ، قهر ، آشتی
همه بی معنا بود .
ممنووووووووووووووووووون که به ادامه هم رفتی نظر بدید نظرات شما عزیزان:
سلام عزیزم،خیلی زحمت کشیدی.واقعا خسته نباشی و ممنون.
خوشحال میشم ب وب منم سربزنی و نظر بدی. بازم میام...تا بعد... ![]() ![]()
![]() |